نوروتیک

ساخت وبلاگ

اگه قرار بود ایده و پروژه ام رو مثل بچه ام بدونم قطعا ... بچه ای بود که در حالی که نفس میکشید زنده به گور شد. بخاطر مملکتی که مثل باتلاق هرچی بیشتر توش قدم برمیداری پایینتر میری, ماهم مجبور شدیم این بچه را توی این باتلاق رها کنیم بلکم خودمون جان سالم بدرببریم. الان امید داریم به اینکه بچه های بعدیمون نجیب تر و بهتر از این یکی خواهند بود ولی شاید توی پیری کابوس زنده بگور کردن تنها کودک توانامون خواب رو ازمون بگیره. + نوشته شده در یکشنبه بیست و چهارم بهمن ۱۴۰۰ساعت 16:48 توسط نوروتیک | نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neurotico بازدید : 3 تاريخ : جمعه 30 دی 1401 ساعت: 12:36

وبلاگ تنها کلمه لینکی که در وبلاگم داشتم و دارم متعلق به یک وبلاگ فارسی بود که خیلی وقت پیش برام پیام داد و بعد از کلی تعریف از خودش گفت میخواد برای گسترش زبان فارسی یه وبلاگ بزنه و روش کار کنه و ... البته من دو نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neurotico بازدید : 50 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:04

وبلاگ آدمهای کلمه وبلاگ نابالغ کلمه دو دسته اند، دسته ی اول، سردرگمن، از خودشون اما هیچ هدف و برنامه ای ندارن،امیدوارن به یک اتفاق، تا بیفته و شرایط رو دگرگون کنه و ناگهان به شرایط رضایت بخششون برسند. دسته ی دوم، سخت کوشن، نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neurotico بازدید : 51 تاريخ : سه شنبه 29 آبان 1397 ساعت: 18:04

این ایمیل همین الان از گذشته برام اومد. جالب بود برام گفتم بذارمش اینجا سلام خوبی؟ یک نظری در مورد عشق دارم که میخوام بهت یاداوری کنم. اگر درسته یا غلط بهتره همیشه یادت باشه که این تصمیم را گرفتی و هزینه ای هم براش دادی.اینکه اگر کسی را دوست داشتی و شرایط محیا نبود بهتره این حس را پنهان کنی. چون در صورتی که اون شخص وارد زندگیت بشه باید شرایط را براش درست کنی و طبیعتا از خیلی چیزها بگذری. اون وقتی نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : neurotico بازدید : 54 تاريخ : يکشنبه 5 شهريور 1396 ساعت: 2:31

همون مسیر همیشگی، همون ساعت همیشگی ولی ترافیک تکراری نبود. البته نه اینکه روز خاصی باشه، نه یک روز خیلی معمولی بود. ده دقیقه ای بود که توی ترافیک مونده بودیم یاد حرف مادرم افتادم توی این شرایط، همیشه میگه ایشالا که تصادف نشده باشه. منم با خودم فکر کردم ایشالا که تصادف نشده باشه. اما یه لحظه یه چیزی به ذهنم خطور کرد. اگر تصادف نشده باشه، اینکه چه دلیلی میتونه داشته باشه این ترافیک؟ غیر از اینه که چند نفری حق خودشون را بیشتر از بقیه میدونستن و بدون توجه به تابلو سعی کردن مسیری رو یک طرفه بیان؟ یا سعی کردن زرنگ بازی در بیارن و راه دیگران رو بگیرن؟ ایا غیر از اینه که یه جمعیت بزرگی از همین کسایی ک نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : ترافیک, نویسنده : neurotico بازدید : 66 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:51

ناراحتی که خنده دار بود... دیروز که خبر انفجار معدن را شنیدم انچنان تاثیری روم نداشت. قربونش برم توی این مملکت که هرروز یک حادثه ناگوار رخ میده، شنیدن یکی بیشتر یا کمتر چندان تاثیری در روحیه ادم نداره. اما امروز صبح که از خواب بیدار شدم و طبق معمول داشتم با مرور خبرهای کانالها خواب رو از سرم بیرون میکردم، خبر ها را میخواندم و یهویی حس ناراحتی عجیبی تمام وجودم را گرفت. کاری ندارم به اینکه چه فاجعه ای رخ داده. کاری هم ندارم به اینکه بقیه چه تجربه ای از این خبر داشتن. برای من تا زمانی که خبرگزاری ها بهم اجازه ناراحت بودن نداده بودن ناراحت کننده نبود و این برام خنده دار بود. + نوشته شده در پنجشنبه نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : ناراحتی,خنده,دار,بود, نویسنده : neurotico بازدید : 57 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:51

ایستاده بود به سمت دیوار و با خودش صحبت میکرد.خواستم بهش بگم اقا حالتون خوبه؟دیدم حرفهاش منطقی تر از حرفهای منطقیه منن.پس سکوت کردم و گوش دادم.میگفت چند روز پیش کنار همین دیوار یک دختر بچه رو دیده که داشته فال میفروخته. دخترک جلوشو گرفته بوده و مدام اصرار میکرده که یه فال ازش بخره اما اون نخریده چون میدونسته که این پول توی جیب دختر نمیره، بعد از اینکه دختر فهمیده قصد خریدن نداره ازش خواسته که حداقل براش یک بستنی بگیره. اون هم پیش خودش با جواب منفیش خواسته جلوی این عادت غلط را از دخترک بگیره تا یاد بگیره که اینجوری نمیتوانه چیزی را بدست بیاره. پس راهش رو گرفته و رفته. اما یک ساعت پیش همون دختر نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : تغییر, نویسنده : neurotico بازدید : 40 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:51

گاهی دوست دارم فکر کنم در مورد کسایی که رفتن. اینکه چند لحظه قبل از مرگ یک فرشته از اسمون اومده پیششون و بهشون گفته که اومده تا عزیزترین ادم زندگیشون را باخودش ببره. و آنها هم بعد از کلی التماس فرشته را متقاعد کردن تا اونها را بجای عزیزترین ادم زندگیشون ببره. یه جورایی خودشون را فدا کردن.تنها دلیلی هم که هیچ آدم زنده ای تابحال این فرشته را ندیده اینه که هیچ کس تو جهان جون خودش را بالاتر از عزیز ترین ادم زندگیش ندونسته + نوشته شده در پنجشنبه پنجم مرداد ۱۳۹۶ساعت 13:39 توسط نوروتیک | نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : مرگ, نویسنده : neurotico بازدید : 17 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:51

یکم پیچیده شد ولی

بنظرم عموما جرم دروغ گفتن به خودمون خیلی کمتر از دروغ گفتن به دیگرانه (شاید چون این کار رو زیاد انجام میدیم). بخاطر همین هم خیلی وقتها برای اینکه به دیگران دروغ نگیم، اول به خودمون دروغ میگیم. وقتی دروغ خودمون را باور کردیم. انچیزی را که باور داریم درسته به دیگران میگیم.

+ نوشته شده در دوشنبه بیست و سوم مرداد ۱۳۹۶ساعت 14:4 توسط نوروتیک |
نوروتیک...
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : دروغ, نویسنده : neurotico بازدید : 59 تاريخ : جمعه 27 مرداد 1396 ساعت: 12:51

اگر به اندازه ی کافی به دیوار اتاقت نگاه کنی، چیزهای کوچیکی را میبینی که هیچ وقت قبل از ان متوجه شان نبودی. مثل تغییر رنگ جاهای مختلف دیوار، مورچه ها یا حتی ترک های خیلی ریزی که بر اثر گذر زمان و خشک شدن رنگ بوجود اومدن. اگر ادامه بدی و بیشتر از اون به دیوار خیره بمونی، میتونی حتی چیزهایی را ببینی که وجود خارجی ندارن، مثلا جای پای مورچه ها، یا لکه های خیلی ریزی که اصلا وجود ندارن. اما اگرهمین جوری به نگاه کردن خودت ادامه بدی شاید و فقط شاید بعد از چند ساعت متوجه خود دیوار رو بروت بشی. و اینکه اگر نبود سقفی هم بالای سرت نبود و چه نقش مهمی در درست کردن چهار گ نوروتیک...ادامه مطلب
ما را در سایت نوروتیک دنبال می کنید

برچسب : دیوار,دیوار تهران,دیوار کرج,دیوار شیراز,دیوار مشهد,دیوار اصفهان,دیوار خودرو,دیوار تبریز,دیوار تهران خودرو,دیوار اهواز, نویسنده : neurotico بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 14 مهر 1395 ساعت: 6:00